شیطونی
عزیز مامان امروزخدای مهربون خیلی هواتو داشت البته همیشه و هر لحظه هوای همه بنده هاش داره بخصوص شما فرشته هارو من مشغول درست کردن غذا بودم به این امید که بابا محمد مواظب شما هستش یک لحظه بر گشتم دیدم سر کابینتی ووووووووووووووووووووواااااااااااااااااااااااااای ی ی خدای من شیشه حبوبات تو دستت وسریع پرت کردی روی گرانیت ریز ریز شد تا برسم بهت دستت بهش زدی و انگشتت خونی شد وای عزیزم با چه فیلمی دستت چسب زدیم موقع ناهار خوردن بود مشغول بازی بودی شروع کردی به سرفه کردن وووووواااااااای ی ی مامان با دندونات چسب دستت کنده بودی و میخواستی بخوری متوجه شدم و در اوردم ...
نویسنده :
مامان منا
3:11