سبزی پاک کردن
مهربونم عشق را با تو تجربه کردم
محبت را در قلب تو یافتم
ای ستاره شبهای تنهایی ام
با هر تپش قلبم می گویم
دوستت دارم
ای خدا جون دیگه پسرم بزرگ شده کمک مامان میکنه امروز سبزی سوپی گرفته بودم پاک کنم برای سوپ شما تا بخوری بزرگ بشی وقتی شروع کردم به پاک کردن سر و صدا کردی و من من کردی یعنی منم میخوام پاک کنم منم مجبور شدم روی زمین پاک کنم تا شما هم کمکم کنی وای چه کمکی همه سبزیها توی یک چشم بهم زدن دورت پخش شد و صدای بابا محمد میزدی تا کمکت کنه البته چندتایی دادی به بابا محمد تا پاک کنه بعد دیدیم دیگه حریفت نیستیم بابا محمد دستت سفارشی سفارشی شست و بردت خونه مامانی تا با عموها بازی کنی ومنم مشغول پاک کردن سبزی شدم وقتی تموم شد برگشتی حالا دنبال سبزی میگشتی راه میرفتی ودستت رو تکون میدادی ومیگفتی کو کو
فقط میگیم عاشقتیمممممممممممم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی