جوجه کوچولو
سلام تاج سرم..... شیرین زبونم....ستاره ئ اسمونم .....فرشته زیبایم ...
پرنسم چه حال واحوال ؟خوب هستی؟ خوش میگذره ؟خداررو شکر
با این همه خاطر خواه مگه میشه بد بگذره بله هر جا شما میری بزرگ وکوچیک باهات دوست میشن وبا بچه ها بازی میکنی و بزرگترها هم شما رو میبرن پیش خودشون وشما انگار نه انگار که مامان وبابا داری ومشغول صحبت کردن میشی
ومن خداروشکر میکنم که چنین فرشته زیبایی ب ما عطا کرده
خدا جونم ممنون
حالا کورش جونم برات از دیروز وامروز بگم دیروز عصری مثل همیشه رفتیم خونه مامان لیدا وبابایی شما هر روز باید 2 خونه رو سر بزنی یکی خونه مامانی وبابایی هستش واون یکی خونه مامان لیدا وبابایی ومهتا هستش اگه یک روز نریم انقدر بهونه میگیری وتلفن دستت میگیری ..... میگی شماره خونشون بگیرم وباهاشون صحبت کنم شما اروم میکنم از خونه مامان لیدا زنک میزنن گوشی بده کورش منم انگار نه انگار دیگه شما نوه هستی بله برای همین دیگه عصری میریم خونشون که راحت باشم
خونه بابایی ومامانی دیگه کاری ب من نداری خودت روزی چند بار میری سرشون میزنی وبازی میکنی بر میگردی
داشتم میگفت دیروز عصر رفتیم خونه مامان لیدا وبابایی اونجا شما بازی که کردی خسته شدی وخوابت برد منم از فرصت استفاده کردم با مامان لیدا رفتم بیرون همین طور که میرفتیم دیدیم وای کنار خیابون دارن جوجه میفروشن
مامان لیدا با سرعت رفت یک جوجه سبز (اخه شما عاشق رنگ سبز وابی هستی )برای شما خرید مامان لیدا ممنون خوش به حال کورش که همچین مامان لیدایی دار بعد سریع اومدیم خونه تا نشون شما بدیم تا در باز کردیم اومدی جلو ما تا مثل همیشه ببینی مامان لیدا برات چی خریده وای نمیدونی چقدر خوشحال شدی شروع کردی ب ناز کردنش وبعد مثل یک مرد ب مامان لیدا گفتی مسی وبعد بابا محمد اومد دنبالمون وهمراه جوجه اومدیم خونه اول بردی مامانی وبابایی وعموها ببینن بله روز چند بار هم باید خونه مامانی سر بزنی ببینی غذا چی دارن ؟ چیکار میکنن ؟ شب کی زودتر میادخونه ... خلاصه و..... وقتی جوجه رونشون دادی همه گفتن چه جوجه فشنگی ....عمومسعود باهاش بازی کرد .... مامانی براش غذا اورد ... بابایی براش خونه درست کردم و..... شما هم که هیچی نگم بهتره .... اول نازیش میکنی بعد بلندش میکنی فشارش میدی که دیگه صداش در نمیاد... همه میان نجاتش بدن زیر دست شما بعد بغلش میکنی میبری روی بخاری نگه میداری میگیم نکن شما جواب میدی سردش دارم گرمش میکنم دوباره نجاتش میدیم میری پتو میاری میگی روش بندازم چراغ خاموش کنم بخواب دیگه حالا همه باید بخوابیم ...خداروشکر جوجه زبون ندار وگرنه چقدر چیزی ب ما میگفت
2 روز هستش برای مامانی کار زیاد کردیم (اخه من اصلا علاقه ب پرنده وحیوان ندارم) دیگه مامانی با شما باهم بهش غذا میدید اب میدید دیگه حسابی مواظبش هستی مامانی هم حواسش ب شما هست بلایی سرجوجه کوچولو نیاری مامانی ممنون
کورش جونم
من وبابا محمد عاشقتیم