پدر شمر وپسر اسیر
سلام عشقم .... یکی یدونه .... گل تو خونه .... حال واحوال عشق من چطور هستش ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خدارو شکر که خوب خوب هستی
کورش جونم برات از این روزا بگم از هنر دیشبت بگم این 2 روز که تاسوا وعاشورا بود حسابی سرمون شلوغ بود تاسوا که مثل هر سال خونه دایی بابا محمد بودیم مثل همیشه همه ب شما لطف داشتن وعشق ب شما میرسوندن وروز عاشورا هم که هییت بابایی بودیم وشب قرار بود با مامانی و خاله اسیه بریم هییت تا برنامه شا م غریبان ببینیم وهمینطور بابا محمد که شمر میشه ببینیم
عصری بابا محمد زنگم زد کورش زودتر بیار کارش داریم ومن وشما زودتر رفتیم ودیدم بابا محمد برات لباس گرفته تا شما تو کاروان اسرا قرار بگیری اخه همه هییتی ها ب بابا محمد گفته بودن نوه ریس هییت چرا نمیاد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا کاری نمیکنه؟؟؟؟؟؟؟ دیگه لباس تنت کردم تا اومدی تو حیاط همه هییتی ها چیکار کردن برات همه ب بابا محمد میگفتن چه عرب خوشگلی... چقدر ناز....فیلمردا هم کم نیاورد تا تو حیاط اومدی شروع کرد ازت فیلمبرداری خیلی جالب بود وبعدخودت هییتی ها پارتی بازی کردن وبخاطر بابایی شما رو نفر اول قرار دادن وبهت زنجیر بستن وهمه بچه ها پشت شما حرکت کردن ورفتید تا میدان امام دور زدید بر گشتید زمانی که برگشتید دیدی بابا محمد لباس قرمز پوشیده ومشعل اتش دستش هستش حسابی جا خوردی وگفتن وقتی شمر خیمه اتیش میزنه بچه ها باید دور خیمه بچرخن که شما اتش دیدی ترسیدی وهر کاری میکردن نمیرفتی دور بزنی وچون نفر اول بودی باید حرکت میکردی که کاروان پشت سرت بیان واون صحنه خیلی بد بود که خیمه ها داشت اتیش میگرفت وشما گریه میکردی وب زور میکشیدنت ومی بردنت دور خیمه ها بچرخی اخر ش هر چی بابا محمد صدات زد بغلت کنه بغلش نمیرفتی دیگه بعد از مراسم رفتیم خونه وشما هم خوابت برد تا امروز صبح
اینم از غکسهای شما
کورش وقتی بابا محمد دید
کورش وعمو مسعود