خرابکاری
مهربونم امشب رفته بودیم خونه مامانی وبابایی و یک لحظه ازت غافل شدیم که کار خودت انجام دادی رفته بودی سراغ تلفن و پرت کرده بودی و چند قسمت نا مساوی تقسیم شده بود بعدش برای حودت دست میزدی من و بابا محمد دعوا کردیم ولی انگار نه انگار وشروع کردی به خندیدن
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی