مهمان
سلام به گل پسرم عزیزم خدارو شکر بهتر شدی تقریبا تب نداری خیلی کم
امشب قرار دوستای من بیان خونمون شما متوجه شدی اخه زیاد اذیت نمیکنی تازه کمک هم میکنی فدات بشم امروز که بابامحمد باید زود بیاد زنگ زده میگه من تا عصری نمیام ساعت 7 بابا اومده خونه یک کمک بزرگ کرده این کمک مهمونا میدونن چی؟مهمون ها نزدیک ساعت 10 اومدن مینا جون و ملیحه جون وهمسر محترمشون شما حسابی برو وبیا میکردی دست خاله هارو میگرفتی وبهشون میگفتی کجا بشینن وبعد شام خوردیم نمیدونم از شام خوششون اومد یانه؟بعد از شام کیف خاله رو براشون اوردی و بهشون دادی خیلی جالب بود بعد چای با کیک خوردیم و بعدش بستنی خوردیم دوباره کیفهاشون اوردی. ساعت 2 بامداد بود خاله مینا رفت بعد خاله ملیحه که میخواست بره رفتیم لب در بدرقه بکنیم گفتن بریم سر کوچه وبرگردیم با ماشین ما هم قبول کردیم ظرف سوپت هم دست من بود که شاید بیرون بخوری که سر از باغ فین در اوردیم یک دور زدیم برگشتیم شما هم تو ماشین خوابت برد شب خیلی عالی بود به من که حسابی خوش گذشت