روزی پر از گریه
سلام عسلم خوبی عزیزم من که روز به روز میگذره بیشتر عاشقت میشم فکر میکنم امروز دیگه اخر دوست داشتنم بعد می بینم نه فردا بیشتر از امروز عاشقتم نمیدونی چقدر بهت وابسته شدم چند وقت به هیچ عنوان ازت جدا نمیشم هر کاری داشته باشم یا بخوام برم بیرون با شما شازده پسر میرم بد جوری عاشقتم
جمعه از صبح تا عصری هیچ اتفاقی خاصی نبو د عصری میخواستم ببرمت حمام دیدم موهات بلند شده به بابا محمد گفتم کورش ببریم ارایشگاه بابا محمد قبول کرد زنگ زد به اقای ارایشگر و اونم گفت بیارش ما هم شما رو بردیم وای اونجا چیکار کردی چه گریه سر دادی انقدر گریه کردی که ترسیدم دیگه بابا محمد گفت بسه جلو موهاش خودمون کوتاه میکنیم تو ماشین بهم چسبیده بودی و هق هق میکردی بعد سریع رفتی حمام بعد ش صدای عمو مسعود شنیدی و رفتی پیش عمو مسعود منم اومدم داشتی باهاش بازی میکردی که عمو مصطفی هم اومد با عمو مصطفی داشتی از پله ها بالا میرفتی شما چهار دست وپا بودی اونم حواسش بهت بود که دستت لیز خورد وبا ضرب خیلی زیاد چانه ات به لبه پله خورد وای چه صدای کرد وچه گریه ای منم اصلا نفهمیدم چی شد دیگ داد میزدم صدای بابا محمد میزدم همه دست وصورتت هر خون شده بود همه دورت بودن همه بغلت میکردن مامانی ابت میداد من که وقت ترسیده بودم نمیدونستم چیکار کنم لباس بابا محمد هم خونی شده بود هر کاری میکردیم دهنت باز نمیکردی فقط گریه میکردی تا بابایی وعمو مسعود شروع کردن باهات بازی کردن کمی اروم شدی فکر میکردیم سقت خون میاد بعد دیدیم به ظاهر خون تموم شده رفتی شام بخوری دیدم قاشق خونی به هر جوری بود دهنت باز کردیم وای چقدر بد بود یه تیکه از لثه ات کنده شده بود خود لثه ات نه پوستش یه کم بستنی بهت دادم با ابمیوه خدا رو شکر ساعت 2 دیگه کاملا خون تموم شده بود ولی قرار شد شنبه ببرمت دکتر ببین که بعدا برای دندونت مشکلی پیش نیاد
امروز همش دستت به گوشت بود بردیمت دکتر سلطانی معاینه کردت گفت مشکلی نداره نیاز به دارو هم نداره لثه نازت هم نشون دادم دید گفت به نظر من فکر نکنم مشکلی باشه خدارو شکر مشکلی نیست نگران بودم دندونت مشکلی داشته باشه
عاشقتیم