کورشکورش، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 22 روز سن داره

بهونه ی زیبای زندگی

احوال این چند روز

1391/9/17 17:18
نویسنده : مامان منا
406 بازدید
اشتراک گذاری

چشم وقتی زیباست که پر از اشک باشه

اشک وقتی زیباست که برای عشق باشه

عشق وقتی زیباست که واسه تو باشه 

تو وقتی زیبایی که واسه ما باشی 

سلام کورش جونم مامان جون حال درونت خوب هستش امیدوارم که خوب باشه وقتی یکی  فکر میکنه  که همه چیز خوبه یه بار می بینی این طور نیست و اشتباه میکرده مثل الان من دیروز رفتیم تهران تا ازمایش وسونو نشون دکتر بدیم وبه این امید که مشکل حل شده ولی انقدر حالم گرفته شد که حس نوشتن نداشتم الانم کنار تو گلم نشستم وبه تو نگاه میکنم وبرای این بیماری که نمیدونم اسمش چی بزارم مینویسم بله دیروز دکتر ازمایش وسونو دید وگفت  در کلیه راست یک کانون اکوزن 7/1 میلی متر در بخش مرکزی هستش  بله سنگ  هنوز هستش و ازمایش هم نشون داده کلسیم دفع میکنی  بعد معاینت کرد گفت اوضا گوشت خیلی خراب بخاطر رفلکس معده ات. یه مدت خوب شده بود ولی چند روز بود حسابی ذستت به گوشت بود دکتر برای کلیه ات گفت مایعات خیلی خیلی باید بخوری با محلول کلیه ات  هندوانه خیلی گفت بخور اخه گلم وقتی هندوانه میخوری درد دل میکنی ولی دکتر گفت چاره نیست باید بخوره دارو معده ات قوی تر کرد که کمتر دلت درد بیاد وگفت به هیچ عنوان نباید عرق کنی که عرق کردنت مساوی با تشکیل سنگ کلیه هستش اخه بچه پسر میشه بازی کن وعرق نکنه من هر چی بهت بگم تو متوجه نمیشی میخوای بدو بدو کنی میخوای فوتبای بازی کنی من چه جوری نزارم تو این کارهارو نکنی برای گوشتم گفت  تو خواب وقتی شیشه بهت میدم 3 تا بالش زیر سرت بزارم مثل کسی که نشسته چیزی میخوره  وبعد باد گلوت بگیرم اون وقت بزارم راحت بخوابی وشنبه دیگه یعنی 26 اذر باید بریم بیمارستان کودکان تهران نوار گوش ازت بگیرم تا دکترت ببین مشکلت در چه حدی هستش کورش جونم الان خیلی خوبه که تو درست حرف نمیزنی تا به من بگی کجات درد میکن بهم بگی گوشم درد میکن دلم درد میکن یا کلیه ام درد داره ولی من بهت میگم من قلبم درد میکنه من تنها کاری که از دستم بر میاد دعا برات بکنم ودستور دکتر انجام بدم نمیدونم دیگه چیکار کنم  امیدوارم بحق این ماه عزیز هیچ بچه ای مریض نشه وهمه خوب باشن تو هم سالم وسر حال باشی  گورش جونم تا شنبه دیگه که بریم نوار گوش بگیریم ونشون دکترت بدم برات پست جدید نمیزارم چون اصلا نمیتونم

 مثل همیشه مثل هر روز مثل هر ساعت مثل هر دقیقه مثل هر ثانیه

من وبابا محمد عاشقتیم وبرات جونمون میدیم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (18)

مامان ضحا
18 آذر 91 8:23
منا جون خيلي ناراحت شدم ولي اميدت فقط به خدا باشه.انشاءالله حال گل پسرت به زودي زود خوب بشه و هميشه سالم و سلامت.انشاءالله كه هيچ بچه اي مريض نشه.


ممنون عزیزم منم امیدوارم
نوشين مامان آريا
18 آذر 91 9:05
منا جان خيلي ناراحت شدم ايشااله گل پسري هر چه زودتر خوب بشه و دل شما شاد . عزيزم حق داري بچه كه بيمار ميشه قلب آدم انگار داره كنده ميشه ولي ناراحت نباش ايشااله كوچولوي ما هر چه زودتر سلامتيشو بدست مياره


ممنون نوشین جون از دعای شما
عمه جونی
18 آذر 91 13:50
مناجونم سلام
خیلی ناراحت شدم فهمیدم کوروش جون مریض شده
مامانم گفت برات پیغام بزارم و بگم اگه هندوونه رو با پوست بخارپز کنی و میکس کنی بهش بدی بخوره برای رفع سنگ کلیه معجزه میکنه
منم برای سلامتی کوروش جون دعا میکنم


ممنون عزیزم از راهنماییت از مامانت هم خیلی تشکر بکن
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
18 آذر 91 18:38
خیلی از خوندن پستت ناراحت شدم آخه چرا؟ عزیزم برات دعا میکنیم که زود زود خوب شی


ممنون سعیده جون
مامان رضا جونی
18 آذر 91 20:07
سلام
الهی فدغات بشم
الان اومدم مخصوص کوروش توی وب که نظرت رو خوندم و حالا....

هیچی برای گفتن ندارم فقط اینکه مواظب خودت هم باش مواظب دل و روح و قلبت، این روزا می گذره و انشالله کوروش به زودی زود خوب می شه
رضا تا فهمید کورش مریضه براش کلی دعا کرد و می گه بریم که کاشون می رم پیشش اونجا هم به خدا می گم حالش رو خوب کنه
جالب اینجا بود که چون من موقع خوندن اشکم در اومده بود رضا می پرسه حاله مامانش چطوره


ممنون ملیحه جون از رضا جون هم تشکر کن واز طرف من وکورش ببوسش
شیما
18 آذر 91 21:01
سلام منا جون عزیزم انشاالله که چیزی نیست و زودی خوب میشه ناراحت شدم انشاالله زودی میای از خوب شدن کوروشمون مینویسی میخواستم زنگت بزنم گفتم حتما حوصله حرف زدن نداری زودی بیا خبر خوب خوب بده.خدا همه ی مریضها رو به حق این ماه عزیز شفا بده آمین.


سلام شیما جون ممنون از لطفت منم امیدوارم همه مریض ها خوب بشن بخصوص بچه ها
سارا
18 آذر 91 22:00
عزيزم خيلي ناراحت شدم، ايشالا زودتر خوب خوب ميشه حال كوروش عزيزمون. منم براش دعا مي كنم.


ممنون عزیزم
مامان نوژاجوني
19 آذر 91 9:48
خانكي ايشاله ك بهتر ميشه اين گل پسرما.مواظب خودت هم باش بايد چهره ات بشاش باشه آخه ميدوني بچه ها همه چيزو حس ميكنند وميفهمند پس ناراحتي تو تو چهره ات نشون نده


ممنون گلم چشم سعی خودم میکنم
پگاه مامان آرتین
19 آذر 91 10:30
منای عزیزم می بوسمت به خاطرغمی که داری.کورش نازنین دعا می کنم زودخوب بشی.عزیزم آرتین منم آلرژی داره شیرگاووتمام فراوردهاش مثل ماست و...براش ممنوعه،حتی بچم سرلاک نمی تونه بخوره.ولی ماباید درکنارشون باشیم وهمراهشون.اگه کمکی ازدستم برمییاددرخدمتم.ایشالا زودخوب بشه


ممنون پگاه جونم
♥ مامان آینده ♥
20 آذر 91 0:37
سلام به مامان منا و کوروش کوچولوی عزیزم.....

خوبین؟!

ببخشید این مدت کم سر زدم خیلی نمیومدم نت...

اومدم به دوست خوبم سر بزنم که با خوندن پست دلم گرفت.......

انشالله کوروش جونم زود زود خوب بشه..........

خیلی سخته مامانی مریضی بچه شو ببینه

اما عزیزم توکلت به خدا باشه

انشالله اینبار که بری دکتر میگه مشکلش برطرف شده

به حق آقا امام حسین و علی اصغرش...


ممنون عزیزم از دعای شما دوستای گلم
مامانی درسا
20 آذر 91 2:53
عزیزمی ...... ایشاالله به زودی خوب خوب میشه مامانی عزیزمه این کورش یه چند وقتیه داره بد میاره اشکالی نداره به زودی خوب میشه عزیزم ..... میدونم چی میگی ...... ناراحت نباش عزیزم ..... کورش پسر قویه و بزودی خوب میشه .....بفرماخصوصی


از دعای شما درسا جونم ببوسش
خاله سارا
20 آذر 91 7:48
سلام مناجون دوباره از این خبرا نوشتی ایشالا که خوب میشه منم از بس که درگیر کار و بچه هاهستم دیگه نمیتونم بیام وب گردی عزیزم ایشالابه زودی اینترنت پرسرعتم راه میفته بیشتر بیشتر بهت سر میزنم الهام میگفت توهمین هفته میخواد دعوتمون کنه چی شد حرف زد فقط؟

سلام سارا جون من به الهام گفتم اصلا حس مهمونی ندارم باشه برای بعد تا ببینم شنبه دچی میشه؟

نوشين مامان آريا
20 آذر 91 9:32
قند عسل ما چطوره . ايشااله كه بهتر شده باشه ببوسينش


ممنون گلللللللللمممممممممممم
مامان امیرحسین
20 آذر 91 17:48
عزیزم براتون دعا می کنم ایشالا که زود زود خوب میشی کوروش جونممی بوسمت.


ممنون عزیزم
نازنین (مامان ثنا)
20 آذر 91 23:18
سلام منا جون. بعد از خوندن پستت خیلی خیلی ناراحت شدم.
انشالله حال کورش جان زودتر خوب بشه امیدت به خدا باشه دوستم
[hممنون مهربونم
نازنین (مامان ثنا)
20 آذر 91 23:20
منم اگه قابل باشم برای گل پسرت دعا میکنم


ممنون عزیزم من خیلی خوشحالم که دوستایی به این خوبی دارم
فلوریا مامان دیانا
21 آذر 91 9:49
روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت .

فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت:

می آید؛من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود

و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد…

و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست.

فرشتگان چشم به لب هایش دوختند،

گنجشک هیچ نگفت و…

خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست.

گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام.

تو همان را هم از من گرفتی.

این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود؟

و سنگینی بغضی راه کلامش بست…

سکوتی در عرش طنین انداخت فرشتگان همه سر به زیر انداختند.

خدا گفت: ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند.

آن گاه تو از کمین مار پر گشودی.

گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود.

خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی!

اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود.

ناگاه چیزی درونش فرو ریخت , های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد



فلوریا جونم خیلی زیبا بود ممنون

مامان کوثری
22 آذر 91 18:51
ممنونم به ما سر زدین منم لینکتون کردم


ممنون