کورشکورش، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره

بهونه ی زیبای زندگی

عشق بستنی

1391/2/10 18:23
نویسنده : مامان منا
433 بازدید
اشتراک گذاری

مهربونم شما علاقه خاصی به بستنی داری ۩۞۩  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرشباهنگ www.shabahang20.blogfa.com ۩۞۩هر مدل از بستنی باشه دوست داری بخوری برات فرقی نداره  منم به خاطر شما مجبورم نخورم ۩۞۩  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرشباهنگ www.shabahang20.blogfa.com ۩۞۩ اینقدر دوست داری که وقتی میریم مغازه از بغلش رد میشیم اشاره میکنی که من اینا رو میخوام من فدای این کارهای شما بشم

 

۩۞۩  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرشباهنگ Shabahang's Pictures ۩۞۩۩۞۩  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرشباهنگ Shabahang's Pictures ۩۞۩۩۞۩  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرشباهنگ Shabahang's Pictures ۩۞۩۩۞۩  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرشباهنگ Shabahang's Pictures ۩۞۩۩۞۩  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرشباهنگ Shabahang's Pictures ۩۞۩ ۩۞۩  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرشباهنگ Shabahang's Pictures ۩۞۩۩۞۩  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرشباهنگ Shabahang's Pictures ۩۞۩

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان رضا جونی
11 اردیبهشت 91 17:39
پس کورش خان هم در آینده میشه یکی مثل من، باورت نمی شه که من به بستنی معتادم و اگه ازم بپرسی چی می خوری بی معتلی می گم
.
.
.
بستنی



چه جالب شما هم اره؟ رضا جون به شما رفته ؟ نمی دونم کورش به کی رفته ؟ من و باباش خیلا علاقه به بستنی نداریم
مامان رضا جونی
11 اردیبهشت 91 19:16
وای عزیزم
همسری من کاشونیه ما سالی یکی دو بار می یایم
من عشقه کاشونم عاشقه بازارش خونه طباطبایی ها و هزار تا خونه خوشگل کاشون
شک نکن دوستیمون زیاد بشه روی سرت خراب می شم

خیلی خوشحال شدم که یک دوست دوست داشتنی توی شهر دوست داشتنیم دارم


وای جدی خیلی جالبه یه جورایی همشهری شدیم پس حتما باید تشریف بیارید. منم از دوستیمون خیلی خوشحالم
مامانی درسا
11 اردیبهشت 91 19:28
مامانی بذار کورش گلی بستنی بخوره ..... هوا هم که گرم شده ..... نوش جونت عزیزم ....... عزیزم ممنون پا به قصه زندگی من و درسام گذاشتی ... و با نظر قشنگت یه یادگاری واسمون گذاشتی ..... انشاالله همیشه خوش باشین


به همچنین . اخه اون موقع غذای اصلیش درست نمی خوره
مامان رضا جونی
12 اردیبهشت 91 8:09
می دونی من کجاهای کاشون رو خیلی خیلی دوست دارم....
اول از همه پشت فین اون جایی که چشمه فین شروع میشه و آبش زلاله زلاله .وای نمی دونی وقتی اونجا میرم قلبم میخواد درجا واسته
یکی دیگه هم اون کوهی که کنار مشهد قالیه و وقتی بالای کوه می رم دلم نمی خواد از اونجا بیام پایین،حس عجینی دارم وقتی پام رو توی اون قسمتی که کوه شکاف داره می گذارم،
یکی دیگه هم قمصر و نیاسره که هیچی نمی تونم براش بگم
یکی دیگه هم آق علی عباسه که با وجود اینکه ما توی مشهد مثل اون یک امامزاده بنام امامزاده یحیی داریم ولی من آق علی عباس رو خیلی دوست دارم
هر وقت من میدم کاشون اونا به افتخارم یک بع بعی ور می دارن و یک مینی بوس می گیرن و میز نیم میریم اونجا وای نمی دونی چه کیفی می ده
خلاصه عزیزم یک روز برات از خونه عامرها باید بگم که ما کنارش یک خونه قدیمی دیگه کشف کردیم نمی دونی چه ذوقی می زدم
می بینی عزیزم من وقتی توی شهر که نه بهشت شما هستم اون روزا عمرم حساب نمی ره

وای فکر کن یک روز بشه با هم بریم دور کاشون رو دور بزنیم من کیف کنم



سلام امیدوارم من که لحظه شماری میکنم
مادر کوثر
13 اردیبهشت 91 7:04
کوثر منم خیلی بستنی دوس داره
نوش جونت کوروش جونم


مرسی به امید روزی که با هم بستنی بخوریم
مهسا مامان باربد
13 اردیبهشت 91 14:46
nooshe joonet aziiiiizam



مرسی جاتون خالی خیلی حال میده