کورشکورش، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره

بهونه ی زیبای زندگی

دوری تموم شد

      سلام عزیزم.........سلام وجودم...... سلام کوچولوی نازم........ کورش ناز و دوست داشتنی این 10 روز بهونه خیلی گرفتی ولی خدارو شکر که تموم شد وبابا محمد 5 شنبه اومد وقتی دیدیش رفتی بغلش و ازش جدا نمی شدی حسابی خودت لوس کردی وبرات لباس اورد ویک پازل که تصویر خودت هستش باید بچینی این چند روز وقتی از خواب بیدار میشی شروغ میکنی به گریه وفقط بابا  بابا میگی بعد اروم میشی جمعه با بابایی و مامانی وعموها رفتیم روستای رهق خونه دوست بابایی وشما اونجا حسابی بالا وپایین پریدی وبازی کردی وعصری برگشتیم انقدر خسته شدی که تو ماشین خوابت برداینم احوالات شما اینم پازلت که باید بچینی ...
24 شهريور 1392

احوالات پرنس کوچولو

      سلام بهونه زیبای زندگیم...سلام پرنس قشنگم کورش جونم حسابی حسابی دلتنگ بابا محمد شدی شب که میخوای بخوابی بالش اضافه میزاری میگه مال بابا محمد میگم اون که نیومده میگی  الو کردم گفتم بیا اونم گفته اومدم  صبح هنوز از خواب بیدار نشدی سراغ بابا محمد میگیری گوش به حرفت ندم چه سر وصدایی میکنی فعلا داریم با هم سر میکنیم 5شنبه رفتیم تهران نوبت ازمایش کلیه هات بود ازمایش انجام دادیم امیدوارم این دفع مشکلت رفع شده باشه بدجوری استرس دارم تا یکشنبه ببینم جوابش چی؟ بابا محمد گفته تا جوابگرفتی بهم خبر بده اونم دلش پیش شما هستش     ...
15 شهريور 1392

دوری پدر وپسر

      سلام فرشته کوچولوی من .... سلام پسرم ..... سلام مرد من..... سلام وجودم   کورش جون خوش میگذره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟نمیدونم این چند روز که بابا محمد پیشت نیست دوست داشته باشی یا نه ؟ دفعه قبل که بابا محمد رفته بود مسافرت یه کوچولو بهونه گرفتی این دفعه نمیدونم چیکار کنی ؟بله دیروز بابا محمد رفت افغانستان به دفترش سر بزن ببین اونجا چه خبر؟ 2 هفته طول میکشه مسافرتش من وشما هم اومدیم خونه مامان لیدا وبابایی   هنوز بهونه های شما  شروع نشده ولی قبل از رفتن بابا محمد بهت گفتم شما قرار مرد من باشی وتو عزیزدلم گفتی باشه دیشب تلفنی با بابا محمد صحبت کردی بهت گفت منا اذیت بکن شما هم گفتی نه نه منم حسا...
13 شهريور 1392

خوش گذرونی اخر هفته

      سلام یکی یه دونه ..... گل تو خونه .....پسر خونه...... کورش جونم خوبی عزیزم ؟؟؟؟؟خوش میگذره؟؟؟؟ پسر نازم اخر هفته شلوغ داشتی 5 شنبه بعداز ر فتیم خونه مامان لیدا وبابایی وشما اونجا بازی کردی بعد شب با خاله ملیحه رفتیم پارک ونزدیک 5 صبح اومدیم خونه وحسابی تو پارک بازی کردی وقتی اومدیم خوابت برد  جمعه هم تا نزدیک ظهر خواب بودی قرار بود ناهار خونه مامانی وبابایی باشیم که بابایی گفت ناهار میریم بریم وشما بیدار شدی وکارهات کردم ورفتیم قزاان هوا خیلی عالی بود ومثل همیشه شما به همه کمک میکردی اتیش درست کردی       جوجه به سیخ کشیدی و....بعداز ناهار بازی ...
10 شهريور 1392

روز زیبااااااااااااااااااااااااااااا

سلام به زیبای ٢ عالم.....سلام به فرشته ئ زمین..... سلام هستی عالم ..... سلام شیرینم .... سلام شیب سرخم  سلام برعشقم     پرنس نازم خوبی؟ حال احوالت چطور ؟ من که خیلی خیلی خوب وخوشحال هستم چون امروز یاد ٣ سال قبل افتادم ٣٠ / مرداد/١٣٨٩ بله خودت که میدونی چه روز زیبایی بود من وبابا محمد ساعت ٢.٤٠ تو ازمایشگاه متوجه شدیم که خدای مهربون یکی از فرشته های ناز وزیباش قرار به ما بده نمیدونی چقدر اون روز من وبابا محمد خوشحال شدیم  میتونم بگم جز بهترین روز زندیگی  ما بود وقتی خاطره اون روز برای کسی میگم باتمام وجودم تعریف میکنم ومثل یک فیلم زیبا...
30 مرداد 1392

بزرگ شدن گل پسرم

سلام تک دونه زندگیم ..... هسته البالو ...... اناناسممممممم....   خوشمل وخوردنی من .....و......... کورش جون خیلی خیلی خوشحالم که بزرگ شدنت با تمام وجودم احساس میکنم بله گل پسرم از مای بی بیی گرفتمت شما هم فوق العاده زیاد همکاری کردی امروز درست 16 روز هستش که شروع کردیم به این کار (یکشنبه 13 مرداد )از روز اول هر وقت ادار داشتی میگفتی وبابا محمد هم روز اول شما برد خانه کودک با نظر خودت لوگو 200 برات خرید وهر روز جایزه های مختلف گرفتی از بزیز وبچین تا پازل  و.... یا حتی بابا محمد مجبور بود ابمیوه برات بخر چون شما عادت کرده بودی هر دفعه میرفتی دستشویی به من میگفتی شماره بابا محمد بگیر وبهش بگو تا برام ...
28 مرداد 1392

تولد مامان لیدا

  سلام به زندگیم .... سلام به عشقم .... سلام به سلطان قلبم کورش جونم خوبی ... سر حال هستی .... خوشحال هستی ... خدا رو شکررررررررررررررررررر عزیزم ٢٠ مرداد تولد مامان لیدا بود ما و دایی مرتضی سور پرایز ش کردیم براش کیک وکادو گرفتیم رفتیم خونشون وحسابی سور پرایز شدش فکر نمیکرد یادمون باشه اخه هیچ کس از قبل هیچی نگفته بود بعد دیگه تولد بازی کردیم شمع با کمک شما فوت کرد البته ٥ بار روشن کردیم که مامان لیدا فوت کن ولی شما سرعت عملت بیشتر بود دیگه با خواهش یه کم کوتاه اومدی وبا هم فوت کردید اتریسا هم دست وپا میزد خوشش اومده بود که شمع ها روشن هستش بعد مامان لیدا وبابایی همه شام بردن بیرون ایران  باستان رفتیم...
21 مرداد 1392

بازی خلاق

سلام عزیزم ....سلام خوشگلم ...سلام فرشته نازم ... سلام پرنس نازم ...خوبی عزیزم خدارو شکر ...کورش جونم  حسابی شیطون وبازیگوش شدی ولی خیلی هم گوش ب حرف میدی چند ماه قبل بازی فکری برات خریدیم ک مهره ها رو باید ب نخ بکشی حالا از خودت خلاقیت نشون دادی اینم دیگه خاصیت بازی فکری هستش  هر چی ک بتونی وبشه میخوای ب نخ بکشی از همه بیشتر گوجه ب نخ میکشی .       و قتی بابا محمد  جوجه درست میکن شما هم باید کمکش کنی به هیچ عنوان راضی نمیشی که دست به سیخ نزنی  .   ...
18 مرداد 1392

مدل جدید خوردن هندوانه

  سلام شکوفه ئ  منا سلام  غنجه ئ منا  سلام گل منا  سلام سلام هزار وسیصد تا سلام  کورش جونم نازنیم شما بخاطر کلیه هات حسابی هندونه خور شدی چون دکتر گفت تنها مایعی که ادار خیلی زیاد میکن هندونه هستش  به همین خاطر به  اب هندونه هیچ وقت نه نمی گی دیروز بابا محمد رفت اب هندونه بگیر شما گفتی منم میخوام وحوصله صبر کردن نکردی نی برداشتی وتو هندونه گذاشتی وشروع کردی ابش خوردن به این طریق         ...
11 مرداد 1392